RSS

ما رفتیم اما بر می گردیم

۰۷ دی ۱۳۸۶

فعلا که من به بیماری تغییر آدرس مبتلا شدم و رفتم به قطره

۰۶ دی ۱۳۸۶

اگر دنبال بدی در روحیات من بگردید مهمترینش این هست که خراب دوستان هستم.
این هم راهنمای تصویری نظر دهی بلاگر که یک عکس کوچولو به صورت لینک است. باز کنید و ببینید.(به فرمایش نیلوفر خانوم انجام شد).

blogger commet help.png



دلیل کار نکردن خانوم ها

۰۴ دی ۱۳۸۶

همیشه برام سوال بود که چرا ما مردها ( نه صرفا مرد های ایرانی) اینقدر با کار کردن زنها مشکل داریم. خودم بعضی وقت ها موافق آزادی تمام عیار زن ها در کار کردن بودم و گاهی هم مخالف سر سخت. گاهی می گفتم زن باید از خانه بیرون برود و انرژیش رو در بیرون از خانه خالی کند و گاهی هم می گفتم پس کی باید به کار های خانه برسد؟
خلاصه اینکه ما یک روز به نعل می زدیم و یک روز هم به میخ. تا اینکه از سر بیکاری امروز نشسنتم پای تلویزیون و برنامه پیشتازان را می دیدم. در باره یک خانوم مهندسی بود که فیلتر های تصفته برای پالایشگاه ها و نیروگاه ها می ساخت. یعنی در واقع طراحی و تولید می کرد که از مشابه خارجیش الهام گرفته بود و خیلی تاکید داشت که کار سختی بود و ما به کمک چند کارخانه و یک پالایشگاه موفق به تولید این بافت پیچیده شدیم. همینطور که با قدر دانی به این خانوم مهندس کوشا فکر می کردم تلویزیون در ادامه برنامه با حسابدار این خانوم مصاحبه می کرد که آقایی هم بود. این آقا درباره قدرت مدیریتی این خانوم مهندس گفت، که ناگهان ذهن من کشف کرد که چرا ما مرد ها با کار کردن خانوم ها مخالفیم.
علت این مخالفت نه خانه و زندگی و نه دور کردن زن ها از محیط بیرون و رو در رو شدن با مرد های غریبه بلکه تنها یک چیز است. آقایون اصولا از بیکار شدن و یا کار نداشتن می ترسند به همین دلیل با توجه به اوضاع بی کاری در جامعه خیلی دوست دارند تا به بهانه های مختلف خانوم ها را از کار کردن فراری بدهند تا بتوانند جای خالی برای خود یا همنوعان ایجاد کنند.
یک استراتژی قدیمی و بدرد نخور. آقایون یک خورده به جای اینکه از بخش منفی ذهن خود استفاده کنید از بخش مثبت استفاده کنید. من به شخصه قول می دهم که به زودی جای خانوم ها را در خیلی از کارها بگیرید.


آیا تربیت اسلامی این است؟

۰۳ دی ۱۳۸۶



از وقتی از پیکسی به اینجا آمدم با قالب های زیادی سر و کله زدم که امیدوارم این قالب خوب کار کند. البته قالب سیاه قبلی را به عنوان قالب پشتیبان ذخیره کردم تا در هنگام بروز مشکل با این قالب سریع جایگزین کنم. خوب بالاخره هیچ عسلی خوردنی بی نیش خوردن نیست ( ضرب المثل مترادف به ذهنم نرسید ).
اما چند چیزی که این روزها ذهنم را مشغول کرده که الان می خواهم به یکی بپردازم.
دیشب در برنامه نقد یک که به نقد سریال مدار صفر درجه پرداخته بود. چهار نفر به عنوان کارشناس آمده بودند. یک نفر نماینده مجلس یکی کارشناس ارشد تاریخ و محقق فیلم یکی هم رئیس سابق تهیه برنامه شبکه یک و رئیس فعلی شبکه دو و یکی هم فردی به اسم (فکر می کنم) سلیمی. خلاصه ما نشستیم سر بحث آقایون درباره فیلم مدار صفر درجه. بحث جالبی بود و هر چه به آخر برنامه نزدیک می شد از حالت بحث خارج و به دعوای سه به یک تبدیل می شد.
در طول نقد آقای نماینده می گفتند که من نسبت به کسانی که در قضیه هولوکاست همون احساس تاسفی را دارم که راجع به فلسطینی ها دارم اما این آقای کارشناس سلیمی بدون حتی یک لحظه کوتاه آمدن می گفت صهیونیسم ( عجب املایی داره این کلمه) درباره هولوکاست می گوید شش میلیون نفر کشته شدند اما شما می دانید که در این جریان خیلی که کشته شده باشند دو میلیون نفر است. و با توجه به اینکه صهیونیسم هولوکاست را به صورت یک پکیج ( ظاهرا این لغط را تازه یاد گرفته بود) عرضه کرده شما نباید بگویید که نسبت به قربانیان هولوکاست احساس تاسف می کنم. بلکه باید بگویید نسبت به قربانیان یهودی جنایات نازیسم احساس تاسف می کنم.
در این بین هرچه آقایان نماینده و تاریخ دان و رئیس شبکه دو می گفتند بابا بی خیال مهم آدم ها هستند و نه اسم این آقای سلیمی قبول نمی کرد.
نکته اخلاقی بحث:
شرط ادب حکم می کند که وقتی کسی حرفی خلاف نظر شما هم که شده می زند شما می بایست تا زمان تمام شدن حرف طرف مقابل سکوت کنید و بعد حرف طرف مقابل را نقد یا تایید کنید. اما آقای سلیمی که ظاهری بسیار مذهبی تر از بقیه حضار در نشست داشت بارها این اصل اجتماعی را نادیده می گرفت و در عین بی احترامی یا در بین سخنان دیگران با صدای بلند تر به نقد طرف می پرداخت و آنقدر این کار را ادامه می داد که فرد مقابل چاره ای جز سکوت اختیار کردن نداشت و یا در حین صحبت افراد دیگر در عین بی توجهی به سخنگو سرش را به کارهای دیگر گرم می کرد.
خیلی دوست داشتم در آن لحظه از آقای سلیمی بپرسم: آیا تربیت اسلامی این است؟

برای هر روز زجر کشیدن و هر شب امبدوار شدن دانلود کنید

۰۲ دی ۱۳۸۶


یک پست با عجله. که در این پست می خوام نقش یک آی تی بلاگ را بازی کنم و یک پلاگین نه چندان جدید ولی نا آشنا را معرفی کنم. خوب این پلاگین چی کار میکنه. بابا این که دیگه سوال نداره. این پلاگین روزهای باقی مانده تا اتمام عصر معجزه را نشان می دهد. روزهای مانده تا بازگشت به عصر عقل و شعور و منطق و گوش دادن به حرف اقتصاد دانان واقعی و نه از نوع بسیجیش.
دانلود کنید بعدا نصب کنید و یا همین الان روی فایرفاکس،فلوک و یا سی مانکی خود نصب کنید.
با تشکر از وبلاگ لبیک یا حسین
راستی اگر در وبلاگ بالا که از اسم حسین (ع) را غریبانه استفاده کرده توهینی به شما و یا عقل و شعورتون شد شما به بزرگواری خودتون ببخشید.(بسیجین دیگه).

دانشگاه علامه طباطبایی

۰۱ دی ۱۳۸۶

امروز بعد ازانجام کارهای بیرون از خانه یک سری هم به روزنامه فروشی زدم و بدون نگاه کردن تیتر های روزنامه ها که البته معمولا عنوانشان معجزه ای دیگر از مستر معجزه است. یک روزنامه اعتماد ملی (در بیابان لنگه کفش هم نعمتیست) گرفتم و به خانه برگشتم. همینطور که به عناوین نگاه می کردم چشم ناپاکم به دنبال عناوین زد معجزه بود . که نامه آقای محمد ستاری فر(یکی از مغز های اقتصادی و همینطور رئیس سابق سازمان سابق مدیریت سابق و برنامه ریزی سابق ) نظرم را جلب کرد. نامه ای در جواب سوال آقای معجزه. همینطور که نگاهی اجمالی به نامه می انداختم. نکته بسیار جالبی نظرم را جلب کرد. در پایان نامه آقایستاری فر امضا کرده بود و نوشته بود عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی. نمی دانم تا به حال متوجه شده اید که با اینکه دانشگاه علامه به اندازه تهران،بهشتی، بوعلی و خیلی از دانشگاه های دیگر شناخته شده نیست اما هیئت علمی بسیار قوی و روشن فکری دارد.یعنی می توان گفت با توجه به اینکه این دانشگاه رشته های انسانی را پوشش می دهد این دانشگاه بخصوص در رشته اقتصاد از دانشگاه معظمی چون تهران نیز سر تر است. در بسیاری از موارد اقتصادی اعضای هیئت علمی این دانشگاه پای ثابت بحت ها و تصمیم گیری های اقتصادی هستند. مانند آقای ستاری فر که تا کنون جز منتقدین بزرگ سیاست های آقای معجزه در امر اقتصاد هستند.
اما ای کاش رشته مدیریت مالی هم به مجموع رشته های این دانشگاه اضافه می شد تا من الان در بهترین دانشکده مدیریت و اقتصاد ایران درس می خوندم.
این هم لینک دانشگاه علامه طباطبایی در ویکی فارسی

لطفا شفاف سازی

یکی از دوستان در نظر ها گفتند که در نمایه کامل بلاگر اساره شده که من متولد سال خرگوش هستم. من هم چند تا لینک می گزارم خودتون قضاوت کنید.
1
2
3
در پایان جا داره که بگم من متولد یک اسفند سال 1367 هستم و از طرفی گفتم که طالع بینی چینی همانطور که می دانید چینی ها در نماد هایشان چیزی به اسم خرگوش ندارند. راستی چند تا لینک دیگر هم می گزارم.
گزینه 3 برای سال 1367
این هم سایت فالگو
پس اژدها تثبیت شد. راستی من زیاد هم به طالع بینی اعتقاد ندارم. محض سرگرمی اینو قبلا پیدا کرده بودم. در آخر بگم اگر نظرات را فارسی تایپ کنید اجر دنیوی و اخروی زیادی دارد. بهشت می بینمتون

۳۰ آذر ۱۳۸۶

نمی دانم تا حالا به دنیای خواننده ها سرک کشیدید یا نه. دنیای متفاوتی دارن هم با ما و هم با هم. یک طرف گروه ها و خواننده های بچه مثبتی چون کریس دی برگ و ابی و داریوش و کسانی اینچنین و از طرف دیگر خواننده هایی چون منسون و بریتنی اسپیرز. البته منسون از هیچ لحاظ با بریتنی قابل قیاس نیست. البته بهتر بود برعکس بگم یعنی بریتنی بی محتوا با منسون که شعر های سنگینی دارد(از نظر من) قابل قیاس نیست. اما عاملی که منسون را از نظ من یک هنرمند واقعی کرده آهنگ زیبایی هست که برای فیلم رزیدنت اویل 1 تهیه و تنظیم کرده که واقعا سنگین و جا افتاده است و شاید (که نه حتما ) می شود اعتراف کرد که بخش زیادی از زیبایی و هول و هراس این فیلم قدیمی ( محصول سال 2000) به خاطر آهنگ این هنرمند است. اگر الان مایل شدید که به آلبوم ها و آهنگ های مرلین منسون گوش بدید توصیه اکید می کنم به هیچ عنوان عکس ها و یا حتی شو های این خواننده را نبینید چون ممکن است با دیدن قیافه و آرایش این خواننده که یواش یواش هم در بین دیگر متال خوان ها و خواننده های آمریکایی مد شده حالتون از هر چی آهنگ و موسیقی بهم بخورد. اما همانطور که گفتم سبک جالبی ظهور کرده. این هم ساندتراک اویل

پست اول

همیشه نوشتن اولین پست برام سخت بوده. در این جور مواقع حکم خری را پیدا می کنم که بین چمن و یونجه و کنگر گیر کرده!